۱۳۸۹ مهر ۱۹, دوشنبه

سید علی صالحی، شاعری برای تمام فصول


تقدیم به استاد سید علی صالحی

"مردم با آبرو گرسنه‌اند، با سيلي رخسار سرخ مي‌كنند. جايزه‌ها را بگذاريد براي بعد. عزت مردم در اولويت است." نرفتی و جایزه شعر نیما را قبول نکردی. خیلی ساده بگویم. جملاتت را دوست داشتم، تک تک این کلمات را دوست داشتم، مانند اشعارت که آرام در میان سطر سطر حرفهایت جاری بودند. 

فرض که بعضی از اينجا دور،
حتی نان از سفره و کلمه از کتاب،
شکوفه از انار و تبسم از لبانمان گرفته‌اند،
با روياهامان چه می‌کنند؟ 

چیزهایی گفتی که لازم نیست کسی شاعر باشد یا شعر خوان باشد تا آن ها را بفهمد. این بار ساده تر از همیشه گفتی. نشان دادی  برای نگفتن حقیقت، دلایل تنها بهانه اند، حتی اگر چند ماه قبل به خاطر سکته، علم پزشکی جوابت کرده باشد و "در نيمه‌ راه تقدير اين باشد كه بازگردی و هنوز ادامه بدهی". لازم نیست همه چیز برایت مهیا باشد، باید از حق گفت و نباید "نشانی های ری را" را از یاد برد. چه کرد نشانی های ری را با این دل بی قرار من.
از روزهای خیلی دور شروع شد، آن شعر خواندن ها و آن شعر بازی هایم. وقتی که دردها به جانم می آورد و غصه ها ... تنها راه آرامش می شد شعرهای بانو فروغ، شاملوی بزرگ و مشیری عزیز. مامن آن ها بودند  آن روزها و هنوز هم هستند. دقیق نمی دانم از کی و کجا شروع شد، داستان خواندن اشعارت و فهمیدن شاعرانگیت. اما دقیق می دانم چرا! هر بار که می خوانمش بیشتر می فهمم. 

از خانه که می آیی
دستمالی سفید، پاکتی سیگار، گزیده شعر فروغ
و تحملی طولانی بیاور
احتمال گریستن ما بسیار است. 

و از همان زمان و همان جا، که دقیق نمی دانمشان، همراه شدم با تک تک کلماتت. و از همان زمان و همان جا فهمیدم "کم نیستند اهل هوای علاقه و احتمال، که فرق میان فاصله را تا گفتگوی گریه می فهمند." و تو چقدر خوب می فهمی.
استاد صالحی، شاعری هستی برای خستگی و تنهایی ما که پایانی ندارد. فرقی ندارد باد می آید یا باران، خیلی ها نشانی های آن دل بی قرار را از یاد برده اند اما ما نبرده ایم. خودت می دانی، 

هنوز تا کشف نشانی آن کوچه
حرف ما بسيار
وقت ما اندک
آسمان هم که بارانی‌ ست. 


قلمت پایدار

19 مهرماه 1389


ویدئوی شعر خوانی سید علی صالحی عزیز، با رویاهامان چه می کنید؟

۱ نظر:

توجه:فقط اعضای این وبلاگ می‌توانند نظر خود را ارسال کنند.