۱۳۸۸ آبان ۱, جمعه

و نبودي

نبودي

آن گاه كه مردي گريست خون خود را

كه راهبه اي فروخت بكارت خود را

و زندگي راهي شد به فحشا،

و فحشا فروخت حسادت خود را

نبودي

نبودي و نديدي

زندگي خود را

و تمام هواي احساس خاموش خود را

و نبودي

و نديدي

رهايي وجود خود را

و ديوارهاي اسارت خود را

و انتظار سكوت خود را

و نشنيدي

نشنيدي تشعشع صداي خود را

در چشمان من

و در نواي من

و در حضور منقلب من

و ندانستي

آشفتگي خود را

و آرامش خود را

در من

و نبودي

1 آبان 1388 در همراهي آرمين

۶ نظر:

  1. kheyli jaleb bood pooya jan. jalebish ham be khatere manai bod ke man azash peyda kardam. sheret ba mani bood. lezat bordam

    پاسخحذف
  2. mikham behet begam afarin vali fek mikonam ehtiaj be tashvighe man nadari! vali man az in sher kheyli khosham umad...keep it coming ;)

    پاسخحذف
  3. قشنگ بود پویان ... عزیزی برادر

    پاسخحذف
  4. مرسی پویان
    حسام

    پاسخحذف
  5. یک عکس ردیف پیدا کن بده من لوگویی درست کنیم برات فتوشاپ هم کار میکنه

    پاسخحذف
  6. من مخلص همتونم ،‌حسام حتما اين كار رو مي كنم

    پاسخحذف

توجه:فقط اعضای این وبلاگ می‌توانند نظر خود را ارسال کنند.