۱۳۹۱ اردیبهشت ۲۴, یکشنبه

به مادرم، از فرزندی که هیچ وقت آدم نشد


وقتی وجودت را به کسی مدیون باشی، وقتی تمام داشته هایت را از کسی داشته باشی، اسامی روزها در جوابش تنها بهانه های واهی اند و بس. وقتی کسی زندگی اش را به پایت گذاشته باشد و آخر زندگیت هرچیزی شده باشد جز آنچه او خواسته. حتی به کمترین خواسته هایش بی توجه باشی و راه خودت را بروی، سخت است که این جملاتت را باور کند. مادرم، تمام روزهای این زندگی ام برای تو. تمام کلمات و نوشته هایم برای تو.ببخش که هیچ وقت آدم نشدم  . ببخش که راهم جز سختی برایت چیزی ندارد. هر بار که درگیری ها و تنش ها فرصت دهد این شعر را تنها و تنها به یاد تو می خوانم.

مادر! برام دعا بخون ! می خوام برم جنگ خدا !
تو از خدا قوی تری ! برام دعا بخون ! دعا !
باید بگیرم از خدا تقاص این جماعت و
جماعت اسیر این مدار بی نهایت و
تقاص اون بچه یی که با سرطان دنیا میاد !
تقاص هر آدمی که آرزوهاش رفته به باد !
آرزوی یه دنیای خوبِ بدونِ دلهره
دنیایی که از روشنی ، از عشق و عاطفه پره !
برام دعا بخون که من راهی جنگ آخرم !
این دفعه تسلیم نمی شم ! یا می میرم ، یا می برم !
مادر! برام دعا بخون ! می خوام برم جنگ خدا !
تو از خدا قوی تری ! برام دعا بخون ! دعا !
باید که از رو تخت ظلم خدا رو پایین بکشم !
باید یه نقطه آخر قصه ی دیکتاتور بشم !
خدا باید جواب بده به مردم گوئرنیکا !
به کشته های آشویتس ! به گشنه های زامبیا
به اونا که تلف شدن توی فلسطین و زئیر!
اونا که اسمشون نشست تو آمارای مرگ میر
به اونا که فلک شدن تو کمپ گوآنتانامو !
به هر کسی که شاکیه ! به آدما ! به من ! به تو !
مادر! برام دعا بخون ! می خوام برم جنگ خدا !
تو از خدا قوی تری ! برام دعا بخون ! دعا* !

این کلمات را از فرزند یاغیت قبول کن

24 اردیبهشت 1391

*شعر از یغما گلرویی

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

توجه:فقط اعضای این وبلاگ می‌توانند نظر خود را ارسال کنند.