۱۳۸۸ آبان ۲۹, جمعه

خيال

ظهر است،‌احساس مي كني بزرگ تر شده اي قد آن حرف ها كه مي گفتند بچگي هايت. نشسته اي در اتاق.

داشتم مي آمدم ابرها قشنگ بودند هر از گاهي،‌ موج مي زدند خاكستري و آبي آن ته،‌ نقاشي بودند، راحت بودند يك جوري. عوض مي شدند رنگ افكارت،‌ باد مي چرخاندشان آرام. حالا اينجايي.

هوا را باز مي دهي توي ذهنت كه بزرگ تر شده است، ‌قلبت بيشتر. اين آهنگ است كه آرام آرام مي رود روي روحت بنشيند،‌ زندگي را مي شود احساس كرد مي نشيند كنارت. آرام است اينجا،‌ ساكت است فكرت،‌ خلوت است،‌ راحت است يك جوري. حال و هواي خودمان را دارد. تكان نمي خوري،‌ پلك هم نمي زني، فقط نگاه مي كني زندگي را،‌ نشسته است كنارت. فكر مي كني در حال خودت نيستي،‌ شايد هم الان است كه هستي. فكر مي كني زندگي را كه آن طرف تر معنا نداشت، كه اينجا خود زندگي است كه راحت است يك جوري. حس مي كني بزرگ تر شده اي، بيش از آن حرف ها كه مي گفتند بچگي هايت.

27 آبان 88 اين هم از زندگي

۶ نظر:

  1. موازی بودن "قد آن حرف ها" و "بیش از آن حرف ها" زیبا بود... کامل بود... یه جورایی توانایی بیان کل متن رو داره...

    پاسخحذف
  2. چسبید کاملاً حسش کردم

    پاسخحذف
  3. نغمه مرسي از تعريفات،‌ شبنم خوشحالم كه خوشت اومد.

    پاسخحذف
  4. با احساس این روزای من خیلی متفاوت بود.
    باید راجع بهش با هم حرف بزنیم

    پاسخحذف
  5. مرسی پویان
    خوب بود
    ..........

    در مورد کیارستمی هم میگم که: قضیه بودار است!
    آدم باورش نمیشه حرفای کیارستمی باشه ولی این حرفها رو زده...

    پاسخحذف
  6. نمی دونم بعد از این همه وقت ، با این همه خوندنش بازم این نوشتت تازه مونده! خیلی به من حال می ده! حالا چرا؟

    پاسخحذف

توجه:فقط اعضای این وبلاگ می‌توانند نظر خود را ارسال کنند.