۱۳۹۰ بهمن ۲۹, شنبه

در ستایش عشق / تقدیم به نسرین ستوده و رضا خندان



عشق ایرانی همیشه سرشار از سوز گداز است، سرشار از درد و رنجی خودخواسته و همین رنج است که برای یک ایرانی زندگی را معنی می کند. عشق واژه ای است که در این دوران آن را از یاد بردیم، با آن زندگیمان را نیز فراموش کردیم و پشیمانی از دست دادنش وجودمان را از همه چیز خالی کرده و روزگارمان را تاریک.
در فرهنگ شرقی ما در تاریک ترین لحظات است که اسطوره زاده می شود و در چنین غوغایی است که معناهای جدید ظاهر می شوند. کلمات را زنان و مردانی مبارز دوباره معنی می کنند و عشقشان را به زمانه تحمیل می کنند. در این لحظات است که وجود افرادی می شود منشا همین عشق ایرانی.
برای ما شرقیان غمگین عشق یادآور چیزهای زیادی است، مبارزه، وطن، آزادی و خانواده. در این روزها برای ما عشق میان نسرین ستوده و همسرش رضا خندان می شود نماد همین کلمات، می شود مبارزه برای فراموش نکردن، مبارزه برای انسان بودن. وقتی در میان هیاهوی نفرت، حبس و ظلم نسرین ستوده با دستبند شوهرش را در آغوش می کشد ثابت می کند عشق ایرانی هیچ بند و حصاری نمی شناسد. ثابت می کند که ما هنوز همه چیزمان را نباخته ایم. این عشق می شود نماد تمام آزادگی و آزادی خواهی در ایران. این عشق می شود دلیلی برای سرسختی ستودنی نسرین ستوده در زندان و دلیلی برای آرامش رضا خندان در برابر مشکلات خانواده.
شاید این روزها مهراوه و نیما از حضور مادرشان در خانه محروم باشند، اما همین روزها آن ها را از عشقی سرشار می کند که در خانواده ایرانی کیمیا شده. همین عشق مهراوه را باوقارتر و نیما را دوست داشتنی تر می کند. و همین عشق برای ما می شود آغاز رویایی زیبا و امیدی که خانواده خندان را در کنار هم در ایرانی آزاد تصور کنیم. 

29 بهمن ماه 1390